روی شنای لب ساحل
افتاده بودن دوتا ماهی
بالا و پایین می پریدن
مثل دوتا کفتر چاهی
پولکاشون پرپر و خونی
عین دوتا غنچه ی صدبرگ
یک دو نفس زندگی تلخ
یک دو قدم فاصله تا مرگ
یک باره یه موج پریشون
مشتی صدف ریخت روی شن ها
زندگی پاشید روی ساحل
ماهیا رو برد توی دریا
ماهیای مرده تو دریا
زنده شدن عین دو کفتر
اون یکیشون رفت از اون سو
این یکیشون اومد از این ور
اون دوتا ماهی یکیشون تو
اون دوتا ماهی یکیشون من
زندگی مون عین جدایی
مردنمون عین رسیدن ....
توسط سعید بیابانکی